پارسال این موقع تو همین ساعت ریحانه نشسته بود و همینطور ک به تلفن نگاه میکرد اشک هم میریخت! پارسال همین موقع ریحانه برا دومین بار نشست و فیلم دلشکسته رو دید! با این تفاوت که ایندفعه با هرتیکهش از ته دلش اشک میریخت! پارسال این موقع ریحانه تنها بود! خیلی راحت میتونست برگرده . خیلی راحت میتونست دوباره به باباش دروغ بگه . ولی نکرد!! منتظر شد تا ببینه "او" اصلا میفهمه؟! اصلا میفهمه که دخترک عاشق پیشهش نیست؟! پارسال همین موقع نشستم و نامه ای نوشتم که الانا وقتی میخونمش فقط میخندم! ازون خنده تلخا که تا مغز استخونتو گس میکنه! میخندم به سادگیم! به اینکه تو اون نامه ازش "عذرخواهی" کردم بابت رفتن!! همینقدر ساده و عاشق! ( : . ولی امسال! بزرگترین تصمیم زندگیمو گرفتم . دیشب، تو آخرین شب یلدای قرن تو آخرین روز آخرین پاییز قرن تو همون موقعی که دیگه رنگ صداتو ندیدم تو همون لحظه تلخ جدایی، تصمیم گرفتم! تصمیم گرفتم که برام تموم شی . که بری از دلم، که بکشمت تو دلم :)! که فقط بری تا هیچوقت نبینمت تا هیچوقت یادت نیفتم تا هیچوقت دیگه نتونی بازیم بدی تا
دیگه نمیخوامت نه تورو نه عشق دروغتو! نمیخوامت . نه تنها تورو بلکه تمام اون بیغیرتایی که مثه توئن! اونایی که فقط برای شدنشون میانو زندگی و آیندتو به باد میدن!
یادته یه روز بهم گفتی من مطمئنم که یه روز تو روم وایمیسیو میگی "ازت متنفرم! ازت بدم میاد!"؟ منم گفتم نه!! هیییچوقت نمیگم!!! گفتی چرا! میگی :)) اون روز عهد بستم با خودم که تحت هیج شرایطی فحش ندم بهت . حتی نگم ازت بدم میاد .! مشکل اینجا بود که تو میدونستی چقدر نامردی و میدونستی که اگه بفهمم حتی اگه سنگم باشم ازت بدم میاد ! میدونستی چقدر دروغ گفتی و چقدر بازیم دادی به نام عشق! ( : . تو همه چیو میدونستیو دم نزدی!!! تو همه چیو میدونستیو بازیم دادی! با دروغات عاشقم کردی! با یه مشت حرف مزخرف زندیگمو داغون کردی و آخرشم منو با آینده نامعلومم تنها گذاشتی . براساس هرمنطقی باید ازت بدم بیاد ولی نمیگم! حتی اگه متنفر باشمم نمیگم! از گل نازکتر بهت نمیگم!! ولی اینو بدون، آدم نبودی! مرد نبودی! انسانیت نداشتی!! غیرت نداشتی!! دیگه نمیگم . همین بسه! بیغیرت نامرد بسِته! همینو روش فکنی به خیلی چیزا میرسی یه روزی فرزانه میگفت بنظرم خیلی مبارزه با نفس میخواد که وقتی کلی حرف باهاش داری امکاناتشم داری سمتش نری! راست میگفت یه ساله پدرم دراومد! از روز یکشنبه اول دی ماه نود و هشت تا هفت هشت ماه بعدش کلی حرف و سوال داشتم ولی الان دیگه نمیخوام بهت پیام بدم یا حتی لست سینتو ببینم :)! دیگه نمیخوام مردی تو زندگیم باشه به عنوان کسی که دوسش داشته باشم . دیگه نمیخوام عاشق شم! از همتون میترسم!! به آدم دروغ میگینو بعدم ولش میکنین! هی میخوام فحش ندم .!!! این پاراگرافو نمینویسم دیگه!
راستی! یه روزی دوتا قول ازم گرفتی . بعد یه سال دارم به اولیش عمل میکنم نه بخاطر تو! بخاطر ارزش قولی که دادم! تو که به هیچ کدوم از قولات عمل نکردی لااقل من عمل میکنم! ولی در رابطه با دومیش . به اون عمل نمیکنم! چراشو تو پاراگرافای قبلی گفتم .
پ.ن! :
راستی! سالگرد نبودنت مبارک . ( : !!!
تو تک تک کلمات اون تنفره موج میزنه . :))!
نمیتونم متن عاشقانه برا یه دروغگوی نامرد بنویسم!!
تو قلبم، اون جایی که توش بودی، خاکت میکنم! دور اون تیکه نرده میکشم! و روی اون نرده ها ورود ممنوع مینویسم! تا دیگه هیچوقت کسی نیاد و بخواد با دروغاش تحقیرم کنه!
خیلی وقت بود به این فک میکردم . به اینکه دیگه همش نیام گریه کنم از دلتنگی! و البته خیلی وقته که بخاطر تو گریه نکردم! نمیدونم ریحانه بیاحساس شده یا دل شکستهش کار دستش داده ( :
فقط میدونم حال و اوضاع خوبی نداره دیگه به آدما اعتماد نداره .
دعا کنید برام . ♡!
درباره این سایت