فرزانه رفت . ‍♀️ رفت تا چهارماه بعدی! تو آخرین دیدارمون بهش نگفتم ولی . هنو نرفته دلم براش تنگ شده بود! هنو دور نشده از آغوشش دلم براش تنگ شد! (وسط کرونا رفتم بغلش گریه کردم ‍♀️) هنو خدافظی نکرده دلم براش تنگ شد! ای تو روحت .

امروز اولین روزیه ک رفتی همش دارم میگم کِی بعد عید میشه برگردی اصن یه خلیم ‍♀️ 

داشتم می‌تفکریدم! ب اینکه ما تقریبا تو همه خلافایی ک کردیم باهم بودیم و فقط تو می‌دونی من ساکت مظلوم (اَخه دلم برا خودم سوخت ) چ شرّیم ینی اینقد ک تو می‌دونی چقد می‌تونم آدما رو تا مرز مردن ببرم هیچکس نمی‌دونه حتی خانواده گرامی  

خیابونای رودهنو یادم افتاد . ‍♀️ دی ماه بعد امتحانا ساعت هفت تا ده صبح ک خانم عاکفی‌زاده (خاله سرویس ) بیاد دنبالمون برا خودمون دور شهر می‌گشتیم (بهش می‌گفتیم ده بیاد دنبالمون تا امتحان تموم شه و البته لازم ب ذکره هفت و ربع تموم می‌شد ) .

یاد اون پارکه بخیر ک خوراک معتادا بود و می‌رفتم از پله هاش بالا بعد می‌پریدم پایین و تو هم دائم در حال حرص خوردن و امر ب معروف ب بنده بودی یا اون پمپ بنزینه ک می‌رفتیم رو این چیز سفیدا ک بغلش گذاشتن می‌شستیم یا اون سوپریه ک می‌رفتیم غارتش می‌کردیم (به حساب نازنین) یا پل هوایی ک ب طرز عجیبی هردومون می‌ترسیدیم ازش (شخصا خیابونو ترجیح می‌دادم ب پل هوایی ) یا اون دفعه ک خاله زودتر اومد دنبالمون ک مجبور شدیم برا اینکه مارو نبینه با نازنینو زهرا از خیابون بالایی عین اسب بدوییم ‍♀️ و بعد با نهایت شخصیت از کوچه مدرسه بیایم پایینو جوری ک انگار اصلااا نمی‌دونستیم خاله اومده بگیم عهههه خاالههه چ ب موقع اومدیییی یا اون موقعایی ک می‌رفتیم بستنی شاد ‍♀️ یا ظهرا موقع برگشت ک نگم فقط . ! یادش بخیییررر چ دورانی بود! (ببین من نصفشو نگفتم توعم نگو )

ولی بنظرم تنها کار خوبی ک کردیم این بود حرمت چادرامونو پایین نیاوردیم و از اول با مانتو مدرسه و اون ژاکتا بودیم چون اونجوری شاید عذاب‌وجدان می‌گرفتم . ولی الان اون حسه نیست بنظرم بعد عمری "زندگی" کردیم اون‌موقع! و ب هردومونم خوش گذشت ! بعدشم ک مقداری عاقل شدیم و الان دیگه کله سحر تو خیابون نمی‌ریم (و می‌دونیم ک البته اون اتفاقا هم تکرار نمیشه) چادر گذاشتیم دوباره ‍♀️

بنظرم ما تو هرسال ی گندی زدیم و البته عمق فاجعه پارسال بود  

یادم ب اون روز افتاد ک رفته بودیم پاساژ ولیعصر بعد رفتیم خرید ‍♀️ آقاهه فروشنده فکنم داشت شاخ درمیاورد ک کمتر از نیم ساعت پس از خوردن چنتا چیپس دوباره رفتیم چنتا دیگه‌م بخریم ‍♀️

اصن فکنم کل آدمای رودهن (بخصوص اون یارو ک نزدیک بود برم زیر ماشینش ) و همه فروشنده مغازه های اون دورو ورا و خود شهرمون مارو می‌شناسن

مثلا اینو نوشتم بگم دلم چقد برات تنگ شده بعد شد نامه اعتراف ‍♀️

خلاصه ک دلم برات تنگیده بیا بریم اینور اونور البته فکنم ایندفعه پلیس می‌گیرتمون  

 

پ.ن:

الان میرم زبان مورسو تمرین می‌کنم

دوست دارم . اونم خییییلی! ❤

بنظرت اسم اینو چی بذارم؟ دوتا دیوانه؟ دوکله‌پوک؟ پت و مت؟ یا چیز دیگه ای اینیکه گذاشتم خیلی بهمون میاد

از سختی های درس خوندن مجازی

اندکی انگیزه پلیییز

دو بچه مثبت درس‌خون در شهر!

ک ,اون ,ب ,‍♀️ ,تو ,دلم ,یا اون ,ک می‌رفتیم ,دلم براش ,براش تنگ ,تنگ شد

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دیجیکالا ایران موزیکال دانلود اهنگ های ایرانی مجله آموزشی پیچ ↔تضمین بارتهران↔ خرید و فروش انواع ضایعات اهن در تهران خرید از سایت فری پیک ، دانلود از فری پیک ، اکانت freepik فری پیک کارفنهوری پژوهش هنر و فلسفهٔ هنر فروشگاه اینترنتی گلاب و عرقیات کاشان گل سـفـــیر گـــرافـی SafirGraphy